از آنجایی که تنها سرمایهی اصلی و اساسی که در اختیار انسان است و مبنا و پایهی هر نوع رشد و توسعهی شخصی و استفاده از نعمت ها و امکانات و تأثیرگذاری بر محیط میباشد همین « خود» است که باید پرورش داده شود. بنابراین بهترین و بزرگترین عشقی که یک پدر می تواند به دخترش هدیه بدهد این است که توانمندش کند تا بتواند خود را باور و بارور کند.
وجود انسان سرشار از توانایی و ظرفیت های بی شماری است که در صورت شکوفا شدن می تواند منجر به خوشبختی و سعادت او و حتی آبادانی جهان شود. اما چنانچه عوامل ارثی و محیطی مناسبی برای رشد فراهم نباشد ظرفیت ها و استعدادهای فرد در نطفه خفه میشود و فرصت ظهور و بروز پیدا نمیکنند. اگر از عوامل ارثی که زیاد در اختیار انسان نیست گذر کنیم از دیگر شرایط مهم و حیاتی برای شکوفایی استعدادها، وجود محیطی سالم و آرام است که فرد در آن احساس امنیت کرده و قدرت ابراز وجود پیدا کند. یعنی محیط مناسبی برای پرورش و تقویت عزت نفس و احساس مسؤولیت که منجر به خودباوری در فرد می شود خودباوری که از عوامل اصلی موفقیت و شکوفایی استعدادها و استفاده و لذت بردن از نعمت وجود و حیات است.
عزت نفس، همان میزان ارزش و احترامی است که فرد برای خود قائل است و محیط خانواده و نحوه برخورد اطرافیان علی الخصوص پدر به عنوان سرپرست و پر نفوذ ترین عضو خانواده در پرورش و تقویت آن نقش حیاتی دارد طوری که اگر در فضای خانواده، تهدید، تنبیه، سرزنش، توهین، تحقیر و مقایسه شخص بااطرافیان وجود داشته باشد، جلوی ظهور خود در وجود شخص گرفته می شود خودی که مبنا و پایهی همه چیز است. وقتی خودی وجود نداشته باشد ارزش و احترام و هویتی هم برای آن درنظر گرفته نمی شود. بنابراین پرورش و تقویت عزت نفس از آن جهت مهم است که هم منجر به رشد بُعد فردی شخصیت فرد و هم زمینه ساز اعتماد به خود و رشد و تقویت بُعد اجتماعی شخصیت فرد می شود. درواقع می توان گفت عزت نفس، یک واکسن اجتماعی و بُعدی از شخصیت است که به افراد قدرت درونی میدهد و در برابر کمبودها و نقصان های آنها و رفتارهای ناشایست اجتماعی از فرد مواظبت میکند.
هر چه فرد از عزت نفس بیشتری برخوردار باشد ثبات و قدرت درونی بیشتری داشته و در قبال خود و دیگران احساس مسؤولیت بیشتری خواهد کرد. منظور از احساس مسؤولیت یعنی نسبت به آنچه درک و قبول کردهایم آگاهی و هوشیاری لازم را داشته باشیم و در عمل، تعهد و پایبندی خود را نسبت به عواقب آن نشان دهیم. از دیگر راه های افزایش مسؤولیت پذیری، واگذاری مسؤولیت و دادن اختیار به افراد است به بیان دیگر وقتی به احساس و میلی که در درون انسان وجود دارد که میخواهد انتخابگر باشد و با اراده خویش رفتار نماید توجه شود، واگذاری مسؤولیت و دادن اختیار به او که نوعی احترام و شخصیت قائل شدن برای فرد است باعث می شود فردیت شخص بهتر شکل گیرد و در همراهی و بودن با دیگران براحتی بتواند قید و بندها، حریم و حرمتها و حد و مرزها را رعایت نماید.
به نظر میرسد اگر در تربیت دختران روی رشد فردی و شخصیت آنها تمرکز شود یعنی در خانواده محیطی سالم و امن، بدون نگاه و تبعیض جنستی و به دور از هر گونه نگرش های منفی و نقش های کلیشه ای برای دختران فراهم شود طوری که دختران براحتی بتوانند اظهارنظر کنند، نظر مخالف خود را با صراحت و با دلیل بیان نمایند، به نظر، علایق، سلیقه و انتخاب آگاهانه آنها احترام گذاشته شود، به آنها فرصت انتخاب، ریسک و اشتباه کردن (البته نه هر اشتباه کردنی ! چون هر اشتباه کردنی برای هیچ کس جایز نیست نه فقط برای دختران) داده شود، نسبت به کار و فعالیت و اهدافشان بی تفاوت نبوده و بازخورد مناسب داده شود ( بی تفاوتی، خود همان بی مسؤولیتی است و آن را بازتولید میکند) ، وقتی در شرایط و موقعیتی که انتخاب و تصمیمش ناآگاهانه و اشتباه بوده به جای تنبیه و سرزنش و مقایسه کردن دختر با دیگران، با همراهی و هم صحبتی در قالب انعطاف پذیری، مهرورزی، احسان و عدالت پروری به او کمک شود تا مسأله پیش آمده را بهتر درک کند و متوجه اشتباه خود شود و جرأت، شهامت و شجاعت پذیرش اشتباه و قبول مسؤولیت آن را پیدا نماید و او را آماده نمود تا برای تصمیمات بعدی هوشیارانه تر و با آگاهی بیشتری عمل نماید و یا چنانچه زمانی که انتخاب و تصمیمش صحیح بوده به منظور ایجاد و تقویت احساس مسؤولیت در دختر، با تأیید و تشویق و پاداش های معنوی و غیر مادی و بیان پیامدها و منافع قبول مسؤولیت در نمونه های واقعی از زندگی افراد، به دختران کمک شود تا به احساس شایستگی ناشی از انجام مسؤولیت و دست یافتن به مهارت ها دست یابند و...
وقتی خانوادهها چنین فرصت و محیط رشدی را در اختیار دخترانشان بگذارند و از همان ابتدا و اوایل کودکی که حساس ترین و مهمترین دروان رشد فرد است این چنین از آنها حمایت کنند و به قول عامیانه پر و بالشان را بگیرند نوعی حس ارزشمندی درونی، مسؤولیت پذیری و باورمندی و متکی به خود بودن را به آنها یاد و درون آنها پرورش میدهند.
با قبول و پذیریش و باور به خود، کم کم دختر از وابستگی و اتکای کودکانه و یا بیمارگونه دور میشود، به بلوغ فکری، قدرت و ظرفیت درونی می رسد و رفتارش به جای اینکه از بیرون و به وسیله عوامل محیطی و اطرافیان کنترل شود به سطحی از نظم دهندگی شخصی و انضباط درونی میرسد که می تواند عملکردش را از درون توسط خودش کنترل نماید یعنی نه تنها به وسیله دیگران اداره نمیشود و خود کنترل عواطف و هیجانات و احساساتش را در دست میگیرد و تحت تأثیر غرایز و نیازهای اولیه خود رفتار نمی کند بلکه با مدیریت خود میتواند محیط و دیگران را نیز به نحوه احسن کنترل و مدیریت نماید .
چنین دختر رشد یافته و قوی، آگاه و خودباوری مطمئنا به بالاترین سطح از سلامت روانی و بهرهمندی از ظرفیت ها و توانایی های یک انسان و چهارچوبی از ارزشها و باورهای انسانی-اخلاقی که همان خودشکوفایی است دست می یابد او از این پس در تصمیم گیری ها، در انتخابها، در شناخت خوب و بد و درست و نادرست، در مقابل مشکلات و بحرانها، در روابط شخصی و ارتباطات اجتماعی، در مدیریت خود و خانواده، در بیان خواستهها، دردها و مشکلات خود، در گرفتن حقوق قانونی، شرعی و انسانی خود، در مدیریت زمان و استفاده از فرصت ها، متأثر از ترس و ضعف و نگرش های منفی اطرافیان عمل نخواهد کرد یعنی تسلیم هر شرایط و موقعیت و اسیر نان و باد نخواهد شد و چیزی که مخالف عقاید و باور و ارزشهایش باشد براحتی قبول نخواهد کرد حالا این شرایط و موقعیت میتواند روابط فردی، خانوادگی و اجتماعی باشد یا شغلی و حرفه ای !!
مطمئنا با تغییر نوع نگاه به دختر و شیوههای تربیتی آنان و تمرکز روی رشد و توانمند شدن آنها از هر نظر، خیال خانوادهها از بابت عاقبت به خیری دخترانشان که همان رشد، تأثیرگذاری و آرامش درون است آسوده تر خواهد شد !
به این ترتیب، وجود یک خانواده سالم و در رأس آن یک پدر آگاه و حق پذیر به عنوان سرپرست خانواده و اسوه عزت و اقتدار با دلگرمی و راهنمایی و حمایت های پدرانه اش می تواند حامی قدرتمند و تأثیرگذاری برای تربیت یک دختر آزاده یعنی زنی فرهیخته، خردمند، توانا، مدیر و مدبر و مایه ی خیر و رحمت و برکت باشد.
سکینه عبدالهی ۹۹/۱۲/۷
نظرات